سینمااعتماد ، الناز دیمان در روزنامه اعتماد نوشت: اگر بگوییم «لاله» و اسدالله نیکنژاد دو نام جنجالی یک دهه اخیر سینمای ایران هستند، بیراه نگفتهایم، «لاله» از آن دست پروژههایی که از همان بدو تولید درگیر حواشی بیشماری بوده، از بودجه سنگین و داستان چالشبرانگیزش که اقتباسی از زندگی لاله صدیق، قهرمان اتومبیلرانی ایران است و مشکلات این راننده حرفهای را نشان میدهد تا سازنده آن اسدالله نیکنژاد که مقیم امریکاست و حرف و حدیثهای بسیاری پیرامون او وجود داشت.
فیلم روند هشت سالهای را در پروسه تولید طی کرد و با تغییر و تحولات زیادی مواجه شد. آنطور که کارگردان میگوید در این 8 سال یکی از بازیگران اصلی آن یعنی ماهچهره خلیلی فوت کرد، یکی از بازیگران خارجی آن از ایران رفت و دیگر بازنگشت و پسر بچه 12 ساله فیلم 20 ساله شد و چهرههای بازیگران تغییرات بسیاری کرده بود ولی با این حال نیکنژاد این فیلم را ساخت و به نمایش عمومی درآمد. حالا ما به مناسبت اکران آنلاین این فیلم گفتوگویی با این کارگردان انجام دادیم و از او درباره تجربه ساخت این فیلم و حواشی آن پرسشهایی داشتیم که پیش روی شماست.
پس از سالها دوری از ایران و فعالیت در امریکا تصمیم گرفتید به ایران بازگردید و یک پروژه سینمایی را آغاز کنید. انگیزهتان چه بود؟
وقتی تعصب و عرق ملی داشته باشید و ببینید رسانههای بسیاری از کشورها علیه کشور و هموطنانتان نفرتپراکنی کرده و تصویری غیرواقعی از آن به دنیا نشان میدهند، نمیتوانید سکوت کنید. این موضوع احساساتم را به عنوان یک ایرانی جریحهدار میکرد. تکتک ما در مقابل این هجمههای ناعادلانه و کذب درباره کشورمان وظایفی برعهده داریم. مردم این کشور را سرپا نگه داشتهاند . نسلها این کشور را حفظ کردند تا به امانت به دست ما رسیده و حالا این وظیفه ماست که از کشورمان دفاع کرده و آن را به دست نسلهای آتی به امانت بسپاریم. انگیزه اصلیام از بازگشت به ایران و آغاز پروژه «لاله» این بود که به عنوان یک شهروند ایرانی احساس تکلیف میکردم. به خصوص اینکه قصه درباره یک زن ایرانی است. قصه فیلم «لاله» این اختیار را به من میداد که فیلمی بسازم که با تصورات اشتباهی که در خارج از کشور درباره ایران و زنان آن رایج است و گفته میشد، ایرانیان بیسواد و تو سری خور یا از تمدن به دور هستند، مقابله کنم.
البته در دهه شصت سریالی با عنوان «پاییز صحرا» درباره زنی ایرانی ساختید که در زمانه خود و در آن دوران پر از محدودیت تلویزیون، زن ایرانی را زنی مطالبهگر و پیشرو نشان دادید، آن زمان چه انگیزهای داشتید؟
من این باور را دارم که دختران امروز یا زنان و به خصوص مادران، پایه و اساس هر جامعهای هستند. وقتی یک ساختمان ساخته میشود، آنچه اهمیت دارد فاندیشن زیربنا و پایهها و میزان استقامت آن محاسبه میشود. اینکه این بنا در مقابل سیل، زلزله و انواع توفانها دوام بیاورد به پایه و زیربنای آن بستگی دارد و زنان و مادران در جوامع پایهها و زیربنای آن جامعه محسوب میشوند. اگر زنان یک کشور خوب رشد کنند، تاثیر مستقیم بر نسلهای آتی خواهند داشت. این رشد و تکامل خوب به عوامل مختلفی از جمله تحصیلات، باورها، شناخت از حقوق خودشان، احترام اجتماعی و فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی یا سیاسی بستگی دارد. هر فرد پیش از آنکه از جامعه تاثیر بپذیرد از یک زن که مادر او است، تاثیر میپذیرد. در سالهای اولیه زندگی و حتی در کل دوران زندگیمان این مادر است که به ما غذای جسم و روح میدهد. اگر این مادر خودش روح و جسم سالمی نداشته باشد و از سواد و حقوق اجتماعی دور باشد و شناختی از جامعه، تاریخ، حقوق شهروندی، مسائل اجتماعی و فرهنگی و … نداشته باشد، نمیتواند نسلی را پرورش دهد که بتوانند ستونهای جامعه باشند. سریال «پاییز صحرا» یا دیگر کارهای من بر همین مبنا ساخته شدهاند.
ساخت چنین سریالی آن هم در دهه شصت حتما کار بسیار دشواری بوده. برای ساخت و پخش با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
چالشها و مشکلات بسیار زیاد. جالب است بدانید حتی عدهای گفته بودند سازنده این سریال جوان است و چیزی نمیداند و او را آدم مفسدی میدانستند! اما امام خمینی(ره) با نگاه پیشرویی که داشتند نه تنها اجازه پخش سریال را دادند و حتی گفته بودند، آن افراد بروند و خودشان را اصلاح کنند و دستور داده بودند که ساختار سریالسازی تلویزیون باید بر همین اساس باشد. بنابراین اینکه یک زن درباره حقوق خود آشنا باشد و روحیه مطالبهگر داشته و سرسختانه از حقوقش دفاع کند در هیچ جامعهای نمیتواند معنای بدی داشته باشد یا با هیچ عقیده سالمی در منافات نیست.
سریال با ممیزی هم مواجه شد؟
خیر، سانسور وقتی به وجود میآید که شما براساس قواعد و قوانین نوشته شده یک جامعه عمل نکنید. بنابراین کسانی که محافظ آن قوانین هستند جلوی شما را میگیرند. ما قانون اساسی داریم و طبیعی است اگر برخلاف این قوانین عمل کنیم جلوی کارمان گرفته شود. اما اتفاقی که در کشور ما در حوزه فرهنگ و هنر رخ میدهد، اسمش سانسور نیست، بلکه تحمیل سلیقههای فردی است. به این معنا که هنرمندان پا را فراتر از قانون نمیگذارند، اما باز هم در مواجهه با عقاید شخصی و سلیقه فردی با محدودیت روبهرو میشوند و سانسور اصلی در سینما و هنر ما همین است. تعریف من از سانسور در کشورمان شاید با دیگران متفاوت باشد ولی بنده باور دارم وقتی جلوی یک کار هنری و اجتماعی گرفته میشود، نه بر اساس قانون یا استدلال، بلکه بر اساس سلیقه فردی است و همین افراد در مقابل اجازه فعالیت به کارهایی میدهند یا داده میشود که نه تنها برای فرهنگ جامعه مضر است، بلکه افراد جامعه و نسلهای آینده ما را نسبت به فرهنگ و هنر و اعتقاداتمان بیتفاوت میکند، این است مشکل نارضایتی بعضی ار دوستان هنرمند که به نوعی با سلایق بنده هم همگونی دارد.
«لاله» به زبان انگلیسی ساخته شده، چرا؟ آیا به این معناست که توجه ویژه بر اکران خارجی این اثر داشتید؟
این فیلم در سال 2022 در اوج بیماری همهگیر کرونا، در ایران به مدت پنج روز در تهران اکران شد (جالب است نه؟ فقط چند روز…) فکر کنیم بیمعرفتی است؟ نه…! این نقشه و برنامه همان افرادی بود که هشت سال به بهانه واهی و بیربط و بیقانون جلوی ساخت آن را گرفته بودند. ولی این فیلم به خارج از مملکت رفت و در بهترین زنجیره سینمایی امریکا (AMC) نمایش داده شد و به دنبال آن در شبکههای خانگی مثل آپل تیوی -آمازون و دیرک تیوی در امریکا و سراسر اروپا و آفریقا نمایش داده شد و امروز هم در شبکه خانگی فیلیمو در ایران نمایش داده میشود.
همانطور که اشاره کردم به عنوان یک ایرانی که عاشق کشور و مردمش است دلم میخواست در حد توانم نگاه اشتباه مردم دنیا را به کشورم و به مردمم تغییر دهم و در مقابل دروغها و اهانتها به کشورم بایستم. همیشه میگفتم اگر از صد نفری که خارج از کشور این فیلم را ببینند و فقظ ده نفر از آنان نظرشان نسبت به مملکتم عوض شود من دین خودم را به کشورم ادا کردهام، ولی خیلیها در آن مقطع دوست نداشتند نگاهها به مملکت عوض شود و هنوز هم افرادی هستند که بر طبل ایرانهراسی میزنند و هنرمندان دلسوز این مملکت را عمدا ناراضی میکنند که آنان بروند و کارهای هنری غیرمتعارف بکنند و حتی جوایزهایی دریافت کنند. این نوع عملکرد و تفکر نادرست دل من را میسوزاند و پریشانم میکند.
البته یکی از نکاتی که درباره فیلم گفته میشود اینکه فیلم «لاله» فیلم شیکی است. نظر شما چیست؟
من فیلم را به اصطلاح بزک نکردم و آنچه واقعی بود، نشان دادم. تصور کنید در دو سوی یک خیابان، ممکن است شما شاهد گلکاری در یک سوی خیابان باشید و همزمان در آن سوی خیابان آشغال یا زباله ریخته باشند و این تصمیم شماست که دوربین را به کدام سمت بچرخانید و چه چیزی را به مخاطب نشان دهید. تصاویر فیلم برخلاف آنچه گفته میشود میکآپ نشده و من فقط تصمیم داشتم روی زیبای مملکت را به مخاطب نشان دهم. من حتی به کسی که روی دیگر این خیابان یعنی آشغالها را نشان میدهد هم حق میدهم و اسم سیاهنمایی روی آن نمیگذارم. هر دو وجه در این شهر وجود دارد، این تصمیم کارگردان و البته قصه و مضمون فیلم است که بنا را بر این بگذارد که کدام سوی شهر به تصویر کشیده شود. فیلم «لاله» بر مبنای تلاشهای یک زن قدرتمند ساخته شده و طبیعی است که ما در این فیلم نیز شاهد سوی زیبای شهر باشیم و نشان دهیم او برای زیباییهای کشورش و حقوق خودش در این کشور میجنگد، چون این کشور شهر او است، محل تولد او است و میخواهد در مقابل نادرستیها و بیعدالتیها در زندگیش بایستد و جامعه خود را موفق ببیند.
همواره گفتهام که اگر حتی صد نفر در خارج از کشور این فیلم را تماشا کنند و نظرشان درباره مردم کشورم تغییر کند من دینم را به کشورم ادا کردهام. جمله معروفی وجود دارد که میگوید پیش از آنکه از خود بپرسید کشورم برای من چه کرده؟ از خود بپرسیم ما برای کشورمان چه کارهایی کردهایم؟ اینکه فیلم به زبان انگلیسی ساخته شده بر همین مبنا بوده است. خوشبختانه افرادی که پس از اکرانهای خارجی از سالن خارج میشدند به خصوص ایرانیهایی که سالهاست از کشور دور بودهاند، اشک شوق میریختند. حتی یکی از چهرههای معروف به اپوزیسیون به من گفت اگر کشورم اینطور است که در فیلم «لاله» دیده میشود من دوست دارم به ایران بازگردم. فیلمهای این گفتوگوها موجود است. یک مخاطب امریکایی پس از اتمام یکی از اکرانها به من گفت آنچه درباره ایران شنیده و خوانده بودم جز فقر و بدبختی و عقبافتادگی نبود ولی این فیلم به من میگوید، کشور ایران و مردم ایران متمدن هستند.
باید بپذیریم که سینما در حیطه بینالملل بسیار تاثیرگذار است. من وقتی در امریکا فیلم «آخرین سامورایی» را تماشا کردم پس از اکران به کارگردان آن فیلم گفتم پس از تماشای فیلمت احساس میکنم چقدر خوب فرهنگ ژاپن را شناختم و این تاثیر سینماست که هرگز نباید دستکم گرفته شود.
پروسه تولید فیلم بسیار طولانی بود. این موضوع چقدر بر کیفیت کار و اکران تاثیر داشت؟
وقتی به ایران بازگشتم با حرف و حدیثهای بسیاری روبهرو شدم. عدهای میگفتند اسی نیکنژاد جاسوس است حتی به من تهمت زدند که در امریکا فیلمهای پورنو میساختم که البته در مقابل قانون آنها را قرار دادهام و بیشتر هم ادامه خواهم داد. ولی در مسیر تولید این کار، خب ضربه به فیلم وارد شده بود. در روند تولید هشت ساله یکی از بازیگران اصلی یعنی خانم ماهچهره خلیلی را از دست دادیم. یکی از بازیگران خارجی از ایران رفت و بازنگشت و پسر بچه 12 ساله فیلم 20 ساله شد و چهرههای بازیگران تغییراتی کرده بود، ولی ما فیلم را تمام کردیم. اگر پروسه تولید اینقدر طولانی نمیشد، سرنوشت این فیلم بسیار تغییر میکرد. اگر فیلم «لاله» سال 91 اکران میشد با توفیقی خیرهکننده در ایران و خارج از کشور مواجه میشد. اما فیلم در دوران همهگیری شدید کرونا اکران شد که ماهها بود سینماها تعطیل بودند. فیلم دوم فروردین اکران شد و ششم فروردین به خاطر تشدید بیماری کرونا در کشور مجددا سینماها تعطیل شدند. «لاله» در بدترین دوران اکران شد. اما من با این وجود ناامید نشدم و فیلم را در امریکا و در بزرگترین زنجیره سینمایی این کشور به اسم «ایام سی» که فقط فیلمهای سطح یک را نمایش میدهد، اکران کردم. این افتخار من است که فیلمی را که یک گروه ایرانی تولید کردهاند در این زنجیره معتبر سینمایی نمایش دادم.
شما سالها ایران نبودید و با عوامل سینمای ایران چندان آشنایی نداشتید. گروه و عوامل ساخت این فیلم را چطور انتخاب کردید؟
در ایران حضور نداشتم، اما هرگز ارتباطم را با سینمای ایران و دوستانم قطع نکردم. حتی وقتی در امریکا بودم و دوستان هنرمند ایرانی برای کارهایشان به آن کشور میآمدند، مهمان من میشدند. در خانهام سوئیتی مجزا داشتم که در اختیار دوستان ایرانی بود که برای کارهای فرهنگی و هنری به امریکا میآمدند. گاهی حتی برخی از آنها را نمیشناختم، اما دوستان هنرمندم در ایران آنها را به من معرفی میکردند و من با خوشحالی میزبانشان میشدم. بنابراین با جو سینمایی و حتی اجتماعی و سیاسی ایران اصلا غریبه نبودم. تنها چیزی که با آن آشنایی نداشتم، مسائل مالی بود. برای مثال نمیدانستم میزان دستمزد بازیگران چقدر است؟ یا اجاره یک خانه برای فیلمبرداری چقدر میشود؟ به همین دلیل برای این کار مشاور داشتم. برای انتخاب بازیگران نیز فقط به اینکه بازیگران چقدر با نقشها و کاراکترها همخوانی داشته باشند، اهمیت میدادم. حتی تسلط بر زبان انگلیسی در اولویت اول قرار نداشت، چون بازیگر میتواند دیالوگها را حفظ کند. بنابراین بازیگران بر اساس توانایی و هماهنگی با نقشها انتخاب شدند نه توصیه دوستان یا دیگران . جالب است بدانید من از هیچ، فرد خارجی در این فیلم برای کادر فنی استفاده نکردم. بضاعت فنی سینمای ایران اندک است، اما ما با گروهی خلاق با همان بضاعت اندک فیلمی استاندارد ساختیم. همزمان با ساخت فیلم من یک فیلم دیگر هم در حال تولید بود که تمامی عوامل فنی آن از ایتالیا به ایران آمده بودند و هزینه بسیار سنگینی نیز برای تولیدش شده بود. اما من ترجیح دادم از هنرمندان ایرانی بهره ببرم و آنچه بلد بودم را به آنها یاد دادم.
حالا این پرسش به وجود میآید که چرا پس از تولید و اکران فیلم «لاله» دیگر فیلم نساختید؟
باور کنید از دل و جان میگویم … لطمهای که ساخت این فیلم به من زد در طول زندگی حرفهای هرگز نخورده بودم، از جهت فیزیکی به بیماریهای مختلفی دچار شدم و حتی پرده چشمم پاره شد بر اثر یک برخورد با اتومبیل روی صحنه و گفتند تصادفی بوده که نبود، زندگی خصوصی من دچار آسیب شد و دیگر قابل جبران نیست و حتی سرمایههای مالیام را از دست دادم. حتی بسیاری از ارتباطاتم در خارج از کشور از دست رفت. من در مقابل جمعیتی قرار گرفتم که نمیخواستند این فیلم ساخته شود. ولی غافل از اینکه شعار فیلم «لاله» این است: «هرگز تسلیم نشو» و من بر مبنای این شعار عمل کردم. باوری به تسلیم و ناامید شدن ندارم، چون از بزرگان دینمان آموختهام که ما انسانها در زندگی همواره بر سر دوراهی حق و ناحق قرار داریم و وقتی راه حق را انتخاب میکنیم دیگر این اجازه را نداریم که تسلیم ناحق شویم. در طول ده سالی که من را متوقف کردند همکاران و رفقای من فیلمهای بسیاری ساختند، سودهای کلانی بردند و جوایزهایی گرفتند و به من میگفتند این فیلم را رها کن … اما من شبانهروزم را پای این کار گذاشتم، چون آموخته حقانیت هستم. در بخش پایانی فیلم یک خبرنگار از لاله میپرسد آیا ارزشش را داشت که زندگیات را پای هدفت بگذاری؟ و لاله در جواب میگوید… (بله. در مقابل بیعدالتی ایستادن پربهاست …) و من تمام سعیام را کردم که در این مسیر حق و حتی باوجود سختیها و ضربههای مختلفی که خوردم، ثابتقدم باشم. بسیار خوشحالم که این فیلم مسیرش را تا پایان رفت و اکران جهانی پیدا کرد و امروز هم در اکران آنلاین داخلی موفق بوده و مردم آن را تماشا میکنند و آنان که به ناحق جلوی این فیلم را گرفتند و بیانصافی کردند و من را آزردند و زندگی من و حتی دیگر افراد این فیلم را دچار لطمه و دگرگونی کردند فقط از خداوند میخواهم اصلاح شوند.
آیا به فیلم جدید فکر میکنید؟
من همیشه با کار کردن سربلند و سلامت بودهام. بله، اتفاقا دو طرح خوب نوشتم که برای تولید یک سریال تلویزیونی و یک فیلم سینمایی هم نوشته آماده دارم که شاید خارج از کارهای بازاری امروز باشد.
از چه نظر خارج از قاعده آنهاست؟
از نظر محتوایی. به سریالهایی که تولید شده، نگاه میکنید جز تبلیغ دروغ، خشونت، انتقام، دزدی، قتل، خیانت و تحریف تاریخ چیز دیگری میبینید؟ مگر میشود در یک جامعه فقط چنین انسانهایی باشند؟ انتظار داریم مخاطبی که مدام چنین شخصیتهایی را در فیلمها و سریالها میبیند از آنها تاثیر نپذیرد؟ و جالب است بعضی از دستاندرکاران برای جبران این اشتباهات خودشان، بازار تولید را به اصطلاحا با کارهای کمدی و بیمحتوا پر کردهاند و آن را گرم نگه میدارند، البته چون متاسفانه ابزار کار را در اختیار دارند و شدیدا سرمست و مشغول پولسازی هستند و شدیدا هم پشتگرمی دارند. غافل از صدمه فرهنگی که به جامعه وارد میشود، چون برایشان کشور، مردم، فرهنگ، آینده نسلها مهم نبوده و باید گفت نخواهد بود.
وقتی مخاطب فیلم «لاله» را میبیند با انگیزه از سالن خارج میشود. شعار فیلم تلاش و امید و تسلیم نشدن است، شما نباید امید را از مردم بگیرید حتی اگر امید نباشد، ما باید مردم را با امید شاد کنیم نه با جوکهای زیرشکمی آنها را از زندگی کردن سیر کنیم. اما وقتی ما مدام آثاری تولید کنیم که یأس، ناامیدی، رخوت و نفرت را ترویج میکنند نباید انتظار داشته باشیم مردم کشورمان یا تماشاگران آنها افرادی با انگیزه و پرتلاش و امیدوار باشند. من قلبا امیدوارم سینمای ایران در جهت امید و ترویج انگیزه برای تلاش و موفقیت قدم بردارد. سینما تنها سرگرمی نیست، بلکه در تمام جهان با اهدافی مهم بسیار بالاتر از سرگرمی به این هنر نگاه میشود. از خودتان بپرسید چرا به فیلمهای به اصطلاح جهان سومی فقط جایزه میدهند و سروصداهای بزرگی راه میاندازند عاری از دیده شدن در سطح جهانی، ولی در عوض بازارهای جهانی را که تماشاگر میلیونی دارد فقط خودشان در اختیار دارند. چرا…؟ سوال کنیم.